دست بشکند، ولی به بد عادت نکند / اَل سین سِه، تا پیس اِورگَن مَسِه
این اصطلاح رایج در بین بهاری ها معمولاً برای پرهیز از تکرار عمل بد به کار می رود. همچنین برای قبول شکست و یا خسارت به خاطر اشتباه و خطای قبلی. اگر کسی کار ناشایست و بدی را انجام داده و یا عمل خلافی را مرتکب شود و به واسطه اینکه قبح عمل بد در نزد او شکسته شده و به همین دلیل تکرار کار زشت یک عادت برای او شده باشد و از انجام آن واهمهای نداشته باشد، نمیتواند از ادامه و تکرار عمل زشت خود جلوگیری نماید. انجام عمل بد چنان نهادینه میشود که فرد خطاکار آن را همانند عادت و ناخودآگاه انجام میدهد. حتی جریمه و حبس و مجازات این افراد را از تکرار عمل بد منع نمیکند.
بهاریها برای خاستگاه این ضربالمثل، داستان زیبایی دارند که افراد مسن و پیران دنیا دیده آن را نقل میکنند. به این شرح:
در زمانهای بسیار دور حمل و نقل کالا و محصولات کشاورزی و باغی با استفاده از اسب و استر و خر انجام میشد. به همین دلیل برای اینکه پای حیوان آسیب کمتری ببیند بر آنها نعل میزدند. کار نعل کوبی و مرمت آن هم توسط افرادی بود که شغل آنها نعل کوبی بود. در یکی از روزها، مردی با اسب خود به کارگاه نعل کوبی و نزد استاد نعل کوب میرود. صاحب اسب چهار عدد نعل سفارش میدهد. نعل کوب هم سر مبلغ دوازده دینار به عنوان دستمزد با صاحب اسب به توافق میرسد. سپس نعل کوب بخشی از دستمزد خود را به عنوان بیعانه از مالک اسب دریافت و طبق توافق، الباقی را در زمانی که کار ساخت و نصب نعلها به پایان رسید، از صاحب اسب بگیرد. روز بعد صاحب اسب به همراه اسبش به کارگاه نعل کوبی رفته و استاد نعل کوب کار خود را به طور کامل و بدون نقص انجام میدهد. مالک اسب از اینکه کار نعل کوب بدون ایراد بوده بسیار خوشحال شده و علاوه بر اینکه الباقی مزد نعل کوب را میدهد، به میزان شش دینار هم به عنوان انعام به نعل کوب میدهد. ابتدا استاد نعل کوب از گرفتن انعام خودداری میکرد، ولی وقتی اصرار بیش از اندازه مالک اسب را میبیند به ناچار آن شش دینار هم از او میگیرد. صاحب اسب بعد از اینکه به قصد خروج افسار اسب خود را در دست گرفت، در یک چشم به هم زدنی دو عدد نعل ساخته شده را به صورت پنهانی از روی تاقچه کنار کوره نعل کوب بر میدارد و بدون اینکه به نعل کوب بگوید در داخل خورجین اسبش میاندازد. صاحب اسب غافل از این بود که در زمان برداشتن نعلها استاد نعل کوب او را زیرنظر داشته و سرقت نعلها دیدهاست.
استاد نعل کوب که از برداشتن پنهانی نعلها متعجب بود در فکر فرو رفت و با خود گفت قضیه این انعام دادن و این سرقت پنهانی نعلها چه میتواند باشد. در همین حال صاحب اسب از استاد نعل کوب مجدداً تشکر کرده و سوار بر اسب از محوطه کارگاه نعل بندی خارج میشود تا به شهر و دیار خود باز گردد. مرد نعل کوب که هنوز در حیرت این موضوع بود برای اینکه علت این کار را بفهمد تصمیم میگیرد تا مرد سواره را تعقیب نماید و در فرصتی مناسب یا از او پرشس نماید و یا اینکه به موضوع پی ببرد. صاحب اسب مسافتی از شهر مرد نعل کوب فاصله گرفته و میرود. در بین راه از اسب پیاده شده و نعلهایی را که از کارگاه مرد نعل کوب سرقت کرده بود در بیابان میاندازد. این کار مرد صاحب اسب، تعجب و حیرت مرد نعل کوب را دوچندان میکند. به همین واسطه مرد نعل کوب که دیگر تاب و تحمل انتظار را نداشت خود را به مرد صاحب اسب رسانید. سپس به او گفت من از اینکه پولی به اندازه قیمت یک جفت نعل به من انعام دادی متجب شدم ولی زمانی که به سمت کوره آهنگری رفتید و دو عدد نعل ساخته شده را از روی تاقچه برداشتید، بیشتر متعجب شدم. از این که انعام میدهید و سپس دور از چشم من نعل سرقت میکنید، مرا بسیار متعجب نمود. ولی با دیدن اینکه نعلها را در بیابان به دور انداختید مرا حیرت زده تر کردهاست. لطفاً برای من توضیح بدهید که موصوع از چه قرار است و این کارها برای چه بوده و چه علت ارتباطی باهم دارند. مرد صاحب اسب وقتی که دید استاد نعل کوب همه چیز را دیده آهی از سر حسرت کشید و با کف دست راست محکم به پشت دست چپ خود زد و گفت: « اَل سینسِه تا پیس اِورگَن مَسِه» و سپس ادامه داد: من از بچگی عادت داشتم تا خوراکی و اسباب بازی بقیه را بدون اینکه آنها متوجه شوند، برای خود بردارم. وقتی هم بزرگ شدم این عادت را ترک نکردم ولی چیزهایی را برمی داشتم برای من عادی و کار روزمره شده بود. این عادت موجب شده بود تا از مغازهها و کاروانسراها و خانهها دزدی نمایم. بنابراین سالیان سال با دزدی از خانهها و راهزنی از کاروانها روزگار میگذراندم. تا اینکه روز پیر دنیا دیدهای مرا نصیحت نمود و من تحت تاثیر نصیحت قرار گرفته و پشیمان و نادم شدم. بر همین اساس از انجام دزدی توبه نمودم و تصمیم گرفتم تا بعد از آن هیچوقت مال و اموال مردم را سرقت نکنم. پس از آن برای اینکه گناهی مرتکب نشوم. همین شد که از آنزمان به بعد قبل از اینکه چیزی را سرقت کنم مبلغ آن را به هر شکل به صاحب آن میدهم و بعد سرقت میکنم و چون اموال مسروقه را احتیاج ندارم آنها را در گوشهای به دور میاندازم.
از آن زمان به بعد وقتی کار بدی تکرار شده و عادت گردد می گویند: اَل سین سِه، تا پیس اِورگَن مَسِه
سلیم سلیمی موید
مردمشناس و رئیس مرکز معرفی فرهنگی، پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری
انتهای پیام/
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0