واژههاي عاميانه با معناي واژگون، آنگاه که زمان، زبان را تغییر میدهد
واژههاي عاميانه با معناي واژگون، آنگاه که زمان، زبان را تغییر میدهد
ارتباط دیرینه ایرانیها با اقوام و ملتهای دیگر کشورها در طول تاریخ بهرغم آنکه فرهنگ و آیینها و رسوم ایرانی جاذبههای زیادی برای مردم کشورهای همسایه و حتی شهروندان اروپا داشته است ولی همین تبادل ایجادشده با ملتهای دیگر و سفر آنها به ایران و سیاحت ایرانیها در دیگر کشورها همگی منجر به نوعی تعامل فرهنگی و زبانی میان ایرانیها و سایر ملل شد و در همین تعاملات بود که برخی آداب جدید شکل گرفت و در کنار آن نیز برخی واژهها به زندگی ایرانیها راه یافت.
این واژهها چنان قدرت نفوذ یافتند که امروز جزئی تفکیکناپذیر از زبان محاوره و سبک زندگی شهروندان ایرانی شدهاند؛ واژههایی که امروزه دیگر حتی معنای اصلی خود را نیز از دست دادهاند و در تلفیق با فرهنگ عامه و سبک زندگی ایرانی، تبدیل بهمعنای دیگری شدهاند.
اینها همان «واژههای قرضی» هستند که در طول تاریخ در فرهنگ ایرانیها جای پا خود را محکم کردند و تبدیل شدند به آنچه نیستند. برخی واژههای قرضی در تاریخ محاوره ایران، نیازهای همگانی را برطرف کردند و به زندگی روزمره مردم وارد شدند. مترو، ماشین، رادیو، تلویزیون و تلفن، برخی از همین واژهها هستند که کاربرد فراوان یافتهاند و برخی دیگر همچون فرکانس، ارگانیسم، کامپیوتر، فاکس، پارلمان، دمکراسی، انرژی، کمیسیون، ترم، تست و… نیز با دامنه نفوذ کمتری که کاربرد فراگیر ندارند.
نکته تاریخی آنکه مثلا واژههایی که در زبان محاوره و فرهنگ عامه وجود دارند همچون آب زیپو، اتوبان، لُمپن(آلمانی)، کارواش، پارتیشن (انگلیسی)، آپارات، بشکه، بشقاب، استکان (روسی)، پرو، پالتو، فکل، پاساژ، شارلاتان، توالت، پارک، تراس، ترافیک، تابلو، تمبر، اسکناس (فرانسه)، استودیو (ایتالیایی)، آچار، خانم، آقا، تومان، پاتوق (ترکی)، شامورتی (ارمنی)، تریاک، اُسوقُس (یونانی)، مفاهیمی را در فرهنگ و زندگی جامعه ایران وارد کردهاند که بهطور کامل از نظر معنا و مفهوم دگرگون شدهاند. اما این واژهها و ریشه آنها مربوط به چه دورانی بوده و چه اتفاقهایی بازمیگردد؟ این نوشتار به بررسی ماجرای ورود واژههای بیگانه به زندگی مردم ایران پرداخته است. مثلاً واژه زپرتی از کجا به ایران آمده است و معنای واقعی آن چه بوده است؟ یا وقتی از قُمپز درکردن سخن میگوییم مقصود چیست؟ اصلا پدرسوخته و لُمپن و اخیه و آس و پاس چه داستانهایی داشتهاند؟
زپرتی واژهای سیاسی و نظامی بود که ورود آن به محاوره عامیانه ایرانیها به دوره حضور قزاقهای روس در ایران بازمیگردد. زپرتی برگرفته از واژه روسیZeperti بهمعنای زندانی است.
هنگامی که روسها چکمههایشان را بر خاک ایران گذاشتند وقتی سربازان خطاکارشان به زندان میافتادند، دیگران در مورد آنها میگفتند، فلانی زپرتی شد. به مرور زمان این واژه معنی خود را از دست داد و حالا وقتی میگویند فلان شخص زپرتی است، یعنی کار و بارش خراب است و وضعیت زندگی بههم ریختهای دارد.در نخستین جنگهای ایران و عثمانی در یک سوی جبهه ناگهان چنان صدای انفجار مهیبی شنیده میشد که برای مدتی میدان جنگ تحتالشعاع این صدا قرار میگرفت. قُمپز نام یک توپ جنگی سرپر بود که دولتِ عثمانی در جنگ با ایران از آن استفاده میکرد.
شیوه کار با این توپ جنگی اینگونه بود که به جای گلوله مقداری باروت همراه پارچههای کهنه و مستعمل را با سنبه در لوله توپ فرو میکردند و آنقدر آن را میکوبیدند تا محکم شود. پس از آن فرمان شلیک داده میشد و شلیک توپ بهویژه در مناطق کوهستانی صدای بسیار مهیبی تولید میکرد. صدای شدید قُمپز در روحیه سربازان ایرانی تأثیر داشت و از پیشروی آنها در جنگ با عثمانی جلوگیری میکرد.بعدها که سربازان به ماهیت توخالی این صدا پی بردند، هر زمان صدای گوشخراش قُمپز شنیده میشد به یکدیگر میگفتند «نترسید، قُمپز در میکنند». امروز این اصطلاح ولی معنای دیگری دارد. در زبان محاوره امروز ایرانی به عمل فردی که ادای انجام کاری را در میآورد و در عمل از انجام آن ناتوان است قُمپز در کردن میگویند.
لُمپن هم یکی از دیگر واژههای قرضی است که در مکالمات روزانه و محاوره عامیانه بسیار شنیده میشود. این واژه از کلمه آلمانی Lumpen گرفته شده است. لُمپنها در آلمان افرادی بودند که به گروه و طبقه خاصی وابسته نبودند. آنها در نظام سرمایهداری کارگرانی بودند که از طبقه و جایگاه خود بریدند و به گروهی بیکار تبدیل شدند. لُمپنها در حاشیه شهرهای بزرگ جوامع صنعتی زندگی و از ارتباط با گروههای فعال و مولد در جامعه خودداری میکردند. این گروه که از جریان زندگی عادی به دور بودند، بدون شغل زندگی خود را در شرایط بسیار نامطلوب و سخت میگذراندند. آنها برای امرار معاش و گذران زندگی غالباً دست به کارهای ناشایست نیز میزدند. امروزه لُمپن به افرادی گفته میشود که هنجارها و عرف زندگی اجتماعی را در شهرهای بزرگ رعایت نمیکنند.نخاله هم بهعنوان یکی دیگر از واژههای قرض گرفته شده معنای خود را در جامعه ایران از دست داد. این واژه نیز همچون زپرتی، یادگار سربازخانههای قزاقهای روس در ایران است.
Nakhal در زبان روسی بهمعنای شخص بیادب و گستاخ است ولی امروز نخاله برای اشاره به اشیای اسقاطی و به درد نخور بهکار میرود.واژههای آیینی نیز در ایران مورد استفاده قرار گرفتند و معنای خود را از دست دادند. یکی از آنها همین واژه «پدرسوخته» است. پدرسوخته در زبان محاوره بهمعنای دشنام استفاده میشود و در تداول به شخص خبیث و بدسرشت میگویند اما ریشه این واژه بسیار قدیمیتر است و به مصر باستان میرسد.
نقل است که در مصر باستان اگر شخص مبلغی وام میگرفت و بدهکار میشد، برای ضمانت بدهی، جسد مومیاییشده پدرش را گرو میگذاشت و اگر بدهکار، مبلغ را نمیپرداخت طلبکار حق داشت مومیایی پدر فرد بدهکار را بسوزاند. به این دلیل کسی که از نظر مالی بدهکار و ورشکست بود «پدرسوخته» نامیده میشد.
واژههایی نیز به فرهنگ عامیانه مردم ایران افزوده شدهاند که برگرفته از نام گیاهان و جانوران بودهاند؛مثلاً بوق که تغییر شکل یافته کلمه لاتین بوکسینا (Buccina) و بوچینا (Bučina) است معنای شاخ بز کوهی را دارد. همچنین بوق بهعنوان نوعی وسیله اعلام خبر، شناخته میشد که در آن میدمیدند. اصطلاح قاتزدن نیز که امروز میان نسل جوان و بهمعنای قاطیکردن و عصبانی شدن بهکار میرود برگرفته از گیاه گلدار «قات» است. قات از گیاهان بومی بخش گرمسیری شرق آفریقا و شبهجزیره عربستان است. این گیاه در سال1973 توسط سازمان جهانی بهداشت در ردیف موادمخدر قرار گرفت.قات در منطقه صعده کشور یمن بهطور وسیع کشت میشود و از گیاهان گرانقیمت است. قاتزدن به عمل مکیدن تدریجی شیره برگ گیاه قات گفته میشود که حالاتی در مصرفکننده ایجاد میکند. فرد مصرفکننده این ماده مخدر، شروع به صحبتهای بیربط میکند و به مرور با از بین رفتن تأثیر گیاه ساکت میشود و در نهایت دچار خمودگی و تنبلی جسمی و فکری میشود.
«فکل» اما برگرفته از کلمه فرانسوی Faux-col است. فکل یقه جدا از پیراهن است که با دو دکمه مخصوص روی پیراهن و در قسمت گردن ثابت میشود. در تهران ابتدا فکل را با کراوات به کار میبردند و به آن فکل کراوات میگفتند، ولی به مرور به همان فکل اکتفا شد و از همان زمان به کسی که بیش از حد به آراستگی خود اهمیت می دهد فکلی می گویند.
شامورتی و شامورتیبازی نیز از واژههای مورد استفاده در فرهنگ محاورهای مردم است. امروزه شامورتی به فرد حقهباز و مَکار میگویند اما شامورتی کلمهای مرکب است در زبان ارمنی، بهمعنای سگ توله و نوعی دشنام است. در قدیم تردستها و شعبدهبازان ظرفی به نام قوطی شامورتی داشتند که داخل آن را از آب پر میکردند. این ظرف چندین سوراخ در بدنه داشت و به دلیل ساختمان خاص در زمان معین از آن آب بیرون میآمد و شعبدهباز چون زمان ریزش آب را میدانست، قبل از آمدن آب با صدای بلند میگفت شامورتی آب بریز و پیش از اتمام آب نیز دوباره فریاد میزد، بس است و آب قطع میشد. نقل است نخستین بار لوطی غلامحسین یکی از شعبدهبازهای معروف تهران این دشنام ارمنی را شنید و ترجیح داد این چشمه از تردستیهای خود را شامورتیبازی بنامد. از آن پس این کلمه در گفتوگوهای عامیانه مردم متداول شد. واژههای دیگری نیز وجود دارند که در مواقع خاص بهکار میروند. مثلاً اخیه (Axye) به معنی میخ آخور که در اصل کلمهای عربی است. در گذشته مجرمان را برای اعترافگیری در طویلهها به اخیه میبستند ولی امروزه وقتی کسی را بیش از حد بازخواست کنندیا مورد بازجویی شدید قرار بدهند و فرد در نهایت راه گریزی نداشته باشد، اصطلاحاً میگویند فلانی به اخیه کشیده شد.
تُخس نیز از آن واژههایی است که همواره شنیده میشود. این واژه منسوب به ساکنین ناحیه تُخس در شرق قرقیزستان است. آنها مردمانی چادرنشین بودند که با گلههای خود ییلاق- قشلاق میکردند. سبکتکین مؤسس سلسله غزنویان به اسارت آنها درآمد و در بازار بردهفروشان چاچ فروخته شد. تخس در اصطلاح به فردی که تا به مقصود خود نرسد دست بر نمیدارد اطلاق میشود و گاه به شخص سرکش و پرسروصدا نیز گفته میشود. واژه «شر و ور» نیز از واژه فرانسویCharivari بهمعنای همهمه، هیاهو و سرو صدا گرفته شده است. امروزه در محاوره عمومی در ایران به سخنان چرتوپرت یا بیربط و بدون پشتوانه شر و ور میگویند.
* – یارو لیلاج دِه
yâru leilâjde
به معنی: فلانی لیلاج است.
شرح: کسی که در همه امور استاد بوده و هیچ کس نمی تواند او را خام نموده و یا به هر طریق دیگر او را فریب دهد. فرد همه فن حریفی را گویند که می تواند تمام افراد را با سیاست و مکری که دارد به سمت و سوی مورد نظر هدایت نماید. برخی هم به افرادی می گویند که در شرط بندی و یا مسابقه و قمار دیگران را بازنده می نماید. به عبارت دیگر لیلاج کسی است که در همه چیز برنده می شود.
در فرهنگ های فارسی کلمه لیلاج به کسی می گویند که در قمار چیره دست بوده و این کلمه در رابطه با قماربازی به کار رفته است. قماربازی که ماهر و کهنه کار باشد، به لیلاج تشبیه و تمثیل می شود. ابوالفرج محمدبن عبدالله معروف به لجلاح که در نزد بیشتر مردم به لیلاج اشتهار دارد، در اواخر قرن چهارم و اوایل قرن پنجم هجری می زیست و در بازی های شطرنج و نرد و سه قاپ استاد مسلم زمانه خود بود. او در بازی نرد و شطرنج آنچنان استاد بود که هیچ کس را دل و جرأت بازی با او را نبود. لیلاج در ابتدای هر بازی چند دور می باخت تا حریف تشجیع شود و از نقدینه و دارایی هر چه دارد آشکار نماید. سپس دار و ندار حریف را می برد. لیلاج با این خصوصیات در جوانی از شیراز به همدان آمد و آوازه شهرتش در تمام اطراف و اکناف پیچید. قماربازان ماهر و کهنه کار همدان را به سوی خود جلب کرد و هر چه داشتند از پول و دارایی و حتی زن و دختر از آنها ربود و آنها را به خاک سیاه نشاند. پس از چندی همزمان با وزارت ابوعلی سینا در دربار شمس الدوله دیلمی، بزرگان و ثروتمندان و حتی قاضی همدان که فرزندانشان را لیلاج از راه به در برده بود کمر به قتلش بسته، او را به اتهام جنایتی به زندان انداختند. لیلاج از ابوعلی سینا تقاضای کرد و متعهد شد که دیگر قمار نکند. بوعلی سینا از کشته شدن او را نجات داد ولی دست چپش او را به جرم تصرف مال مردم از طریق قمار قطع کردند. لیلاج چند سالی ترک قمار کرد و با اندوخته اش روزگار می گذرانید تا اینکه سه نفر قمار باز حقه باز که از او کهنه کارتر بودند او را فریب دادند. سه نفر قمارباز نامبرده با هزار دوز و کلک تمام ثروت و اندوخته لیلاج و حتی لباس هایش را بردند. لیلاج که مال و ثروت خود را از دست داده بود بار دیگر از ابوعلی سینا چاره جویی کرد و به دستور و دلالت او راه شیراز را در پیش گرفت و یکسر به گلخن یکی از حمام های کهنه و قدیمی رفت و در آنجا ساکن شد. قماربازان شیراز از ورودش آگاه شدند و دسته دسته به سراغش شتافتند. ولی این بار لیلاج توبه نصوح بود همه را رد کرد و به کفاره گناهان گذشته بقیه عمر را در گلخن حمام به طاعت و عبادت پرداخت.
* – عَجَب تُوخس آدامنِه
ajab toxs âdâmne
به معنی: عجب آدم تُخسی است.
شرح: در اصطلاح به فردی که خود را به دیگران می چسباند و تا به مقصود خود نرسد دست بر نمی دارد، آدم تخس می گویند. گاهی به فرد سرکش و پر سر و صدا هم اطلاق می شود. البته بعضی از مردم این کلمه را تقسیم کردن هم می دانند. (تُخس طایفه ترک، منسوب به ناحیه تُخس، ساکن ناحیه قُیای. ناحیه تُخس از شرق و شمال به سرزمین چِگِل ها، از غرب به قلمرو قرقیزها و از جنوب به بوم زیست خلخ، قرلق ها محدود بود. آنها مردمانی چادرنشین بودند و با گله های خود ییلاق و قشلاق می کردند. سبکتکین موسس سلسله غزنویان به اسارت آنها در آمد و در بازار برده فروشان چاچ فروخته شد. تخسی در زمانی که به جایی یورش می بردند تا چیزی که منظور داشتند به چنگ نمی آوردند، از مردمان آن سرزمین دست برنمی داشتند.)
سلیم سلیمی موید
رییس مرکز معرفی فرهنگی
پژوهشگاه میراث فرهنگی و گردشگری
انتهای پیام/
برچسب ها :ترکی ، شهرستان بهار
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0